شعر 100
رفتم بر آن نگار سیمین غبغب
گفتم بسفر میروم ای مه امشب
روئی چو قمر،زلف چو عقرب بنمود
یعنی که مرو هست قمر در عقرب
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۹ ساعت 19:55 توسط mahdi
|
رفتم بر آن نگار سیمین غبغب
گفتم بسفر میروم ای مه امشب
روئی چو قمر،زلف چو عقرب بنمود
یعنی که مرو هست قمر در عقرب
ای عشق بحسن دیده در ساز مرا
عیبم همه سر بسر، هنر ساز مرا
دل گیرم از آب زندگانی، دلگیر
لب تشنه بخوناب جگر ساز مرا
از بس در سر هوای آن دوست مرا
روی دل از آنجهت بهر سوست مرا
چون دوست نمیکند ز دشمن فرقم
دشمن که نکرد فرق از دوست مرا
شوخی که تمام پای بستم او را
بی منت جام و باده مستم او را
گفتا مپرستید بغیر از من کس
جز او نه کسی تا که پرستم او را